فرهنگ لغات و اصطلاحات برنامه ریزی عصبی – زبانی C
Calibration
پیمایش
“پیمایش” فرایند شناخت تغییرات ذهنی از طریق مشاهده علایم دیداری، شنیداری و حسی مخاطب است. به عبارت دیگر، “پیمایش” به مفهوم توانایی توجه، دقت و تشخیص در تغییرات حالت های فرد مخاطب است. زمانی که شما در حال گفتگو با کسی هستید و به دقت به چهرۀ او نگاه می کنید، متوجه خواهید شد که حرکت ماهیجه های چهرۀ او در حال تغییرند، این تغییرات در واقع علائمی هستند که ممکن است هر لحظه نسبت به لحظۀ دیگر تغییر کند. توانایی شما در دقت و تشخیص حالت های صورت و شناسایی علائم ناشی از این تغییرات، این امکان را برایتان ایجاد می کند که بتوانید ناخودآگاه فرد را بخوانید و تفاوت بین آنجه را که از طریق کلام بیان می کند و آنچه از طریق مجاری غیرکلامی انتقال می دهد تشخیص دهید. معمولاً “پیمایش” در مورد پیام های غیر کلامی همچون زبان بدن و لحن صدا به کار می رود.
Capability
توانایی
مهارت ها و توانمندی هایی که اجزاء یک رفتار را تشکیل می دهد. به عنوان مثال، اگر کسی در یک رفتار یا در مجموعه از رفتارها مهارت دارد، او دارای توانایی است که مجموعه این توانایی ها مهارت او را تشکیل می دهد. همچنین توانایی، همراه با مهارت ها، یکی سطوح هرم دیلتز، یا هرم سطوح منطقی و عصبی را تشکیل می دهد.
Cause and effect
علت – معلول
الگوی علت و معلول یکی دیگر از الگوهای زبانی مدل متا و مدل میلتون در ان ال پی است. در الگوی علت و معلول، رفتار کسی محرک واکنش خاص از سوی شخص دیگری است. به عبارت ساده تر، یک کنش (علت) موجب واکنش (معلول) می شود. چنین الگویی در بسیاری از محاوره های ما رایج است. ما دو اتفاق را به یکدیگر ربط می دهیم و در نتیجه چنین استنتاج می کنیم که وقوع یک اتفاق بلافاصله موجب وقوع اتفاق دیگر می شود.
Chaining Anchors
تداعی گر زنجیره ای
یکی از تکنیک های استفاده از تداعی گرها در ان ال پی است. اگر در تکنیک استفاده از تداعی گر ساده یک تداعی بکار می رود، و در الگوی استفاده از تداعی گر دوگانه از دو تداعی گر به طور همزمان استفاده می شود، در روش استفاده از تداعی گر زنجیره ای بیش از حداقل سه تداعی گر استفاده می شود. در برخی موارد فاصلۀ بین حالت منفی و حالت مثبت چنان زیاد است که نمی توان با یک تداعی گر ساده یا تداعی گر دوگانه حالت مطلوب را به راحتی ایجاد کرد. معمولاً در این روش از چهار تداعی گر استفاده می شود. تداعی گر اول به حالت منفی، تداعی گر دوم به خستگی از حالت منفی، تداعی گر سوم به سوی حالت مورد نظر و تداعی چهارم به حالت مثبت و مطلوب متصل است. دو تداعی گر دوم و سوم تداعی گر های میانی نامیده می شوند که نقش آن ها نزدیک کردن حالت اول (منفی) به حال دوم (مثبت و مطلوب) است.
Cognitive Enhancement
تقویت شناختی
تقویت شناختی به معنای ارتقای توانمندی های مغز در زمینۀ کارکردهای ذهنی مانند ادراک، توجه، هوشیاری، حافظه، تصمیمگیری، تجزیه و تحلیل، استدلال و در زمینه های دیگر توانمندی های مغز و ذهن است.
Cognitive Linguistic
زبانشناسی شناختی
زبانشناسی شناختی یکی از شاخه های علوم شناختی را تشکیل می دهد. زبان شناسی شناختی به زبان به عنوان محصولی می نگردکه از تفکر، باورها، ارزش ها و احساسات درونی انسان ناشی می شود. زبانشناسی شناختی فراتر از ساختار سطحی آن رفته و به عمق و بنیان زبان توجه دارد. مفهوم سازی، تفکر و سخن گفتن، از جمله موضوعاتی مورد توجه زبان شناسی شناختی است. رویكرد نظری این دانش بر اساس مشاهدات تجربی و آزمایش های علمی روان شناسی و علم اعصاب بنا شده است و هدف آن فهم چگونگی کدبندی اطلاعات زبانی در ذهن، چگونگی یادگیری زبان و نیز چگونگی درك و استفاده از آن است.
Cognitive Neuroscience
علم اعصاب شناختی
این حوزه به بررسی مغز و فعالیتهای آن میپردازد؛ در حالیكه روان شناسی شناختی وقایع ذهنی را مستقل از فعالیت مغزی بررسی میكند. رویكرد علم اعصاب شناختی بر این پایه استوار است كه فعالیت های ذهنی ناشی از فعالیت های مغزی است و به این ترتیب توضیح فرایندهای شناختی مستلزم گردآوری اطلاعات دربارۀ مغز است.
هدف علم اعصاب شناختی، فهم ماهیت و ساختار فعالیت های ذهنی است. این علم به ذهن رویكردی پردازشی دارد؛ به این معنا كه فعالیت های ذهنی براساس نحوۀ پردازش خرده سیستم هایی توضیح داده میشود كه هریك مسئول انجام یك فعالیت ذهنی خاص، مانند خواندن یك كلمه یا جمله، بازشناسی دیداری اشیا یا انسان ها یا حل مسائل ریاضی هستند. این خرده سیستم های پردازشگر براساس الگوهای فعالیت مغزی و اطلاعات ساختاری مغز تبیین میشوند.
Cognitive Psychology
روان شناسی شناختی
روان شناسی شناختی شاخه ای از روان شناسی و بخشی از علم شناخت تلقی می شود که موضوع اصلی آن مطالعۀ فرایندهای درونی ذهن از قبیل حل مسئله، حافظه، ادراك، شناخت، زبان و تصمیم گیری است. تمرکز اصلی روان شناسی شناختی کشف چگونگی دریافت، پردازش و ذخیره سازی اطلاعات در ذهن انسان است. موضوعاتی از قبیل اینكه انسان چگونه اطلاعات دریافتی از طریق حواس پنج گانۀ خود شامل دیداری، شنیداری، حسی، بویایی و چشایی را در ذهن کدبندی و طبقه بندی می کند، اینکه این اطلاعات چگونه در ذهن ذخیره وبایگانی می شوند، اینکه انسان چگونه این اطلاعات را درك میكند و به آن ها واکنش نشان می دهد، همچنین انسان چگونه و با چه ساختاری به درك، تشخیص و حل مسئله میپردازد. این قبیل سؤال ها از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان این رشته است. محققان روان شناسی شناختی به ذهن همچون دستگاه پردازشگر اطلاعات مینگرند و رویكرد آنان در مطالعۀ مغز و ذهن برپایۀ تشابه عملكرد مغز با رایانه است. روان شناسی شناختی نگرشی کاربردی نیز دارد: علاوه بر مطالعه و شناخت چگونگی کارکرد ذهن، به دنبال آن است تا راه هایی را در جهت بهبود فرایند حافظه، چگونگی افزایش دقت، تصمیمگیری و چگونگی یادگیری و آموزش ارائه دهد.
Cognitive Sciences
علوم شناختی
علوم شناختی مطالعۀ علمی ذهن است. در این تعریف منظور از ذهن مجموعه ای از هر آنچه که نمودهای هوشمندی و آگاهی هستند، مانند تفکر، ادراک، حافظه، احساس، استدلال و نیز همۀ روندهای ناخودآگاه ذهنی است. گاهی علوم شناختی را “مطالعۀ علمی شناخت” نیز می نامند و شناخت را مجموع حالتها و فرآیندهای روانی مانند تفکر، استدلال، درک و تولید زبان، دریافت حواس پنجگانه، آموزش، آگاهی، احساسات و… در نظر میگیرند. به طورکلی پرسشی مانند اینکه ذهن چگونه هوشمندانه فعالیت می کند، مهم ترین پرسشی است که در این شاخۀ علمی بررسی میشود.
علوم شناختی، دانشی در حال پیشرفت است که از دهۀ ۱۹۵۰ میلادی آغاز شده و نام “علوم شناختی” در سال ۱۹۷۳ (تقریباً همزمان با پیدایش ان ال پی)، به آن داده شده است. این شاخه از علم هنوز در ابتدای راه تحقیق و مطالعه قرار دارد و افقهای بسیار فراوانی برای گسترش و پژوهش دارد. هدف این علم شناخت قابلیت های مغز انسان است تا به شکل علمی تعریف و تدوین کند. همچنین این علم به دنبال آن است تا مکانیسم هایی را شناسایی کند که در مغز موجب شکل گیری چنین قابلیت هایی می شوند. هنگامی که این مکانیسم ها شناخته شدند، به زبان ریاضی برگردانده شده و سپس نتایج و الگوهای چنین اطلاعاتی را در ماشین مدل سازی و در ابزار صنعتی مانند ربات ها پیاده می کنند. با توجه به فعالیت هایی که در این حوزه از علم انجام می شود، می توان فهمید که زنجیره ای از علوم مختلف در آن دخالت دارند تا مکانیسم های ذهنی و عصبی را مطالعه کنند.
Collapsing Anchors or Double Anchors
تداعی گر دوگانه
یکی از تکنیک های استفاده از تداعی گرها در ان ال پی است. اگر در تکنیک استفاده از تداعی گر ساده یک تداعی بکار می رود، در الگوی استفاده از تداعی گر دوگانه از دو تداعی گر به طور همزمان استفاده می شود. در این روش دوحالت متفاوت یا متضاد مد نظر است که برای هر حالت یک تداعی گر متصل می شود و از این دو تداعی به طور همزمان “شلیک” می شوند. این روش در مواقعی مورد استفاده قرار می گیرد که می خواهید اثرات یک تجربۀ منفی را با اثرات یک تجربۀ مثبت یکی کرده و در نتیجه از میزان اثرات منفی تجربۀ منفی کاسته شود.
بنابراین در مواقعی که می خواهید آثار یک تجربۀ منفی را کاهش دهید یا آن را از بین ببرید، از الگوی تداعی گر دوگانه استفاده کنید. به دنبال استفاده از این روش در شما حالت سومی ایجاد می شود که با دو حالت اول و دوم متفاوت است و در واقع ترکیبی از دو حالت اول و دوم است؛ همین امر، خود موجب تغییر در حالت منفی می شود. تداعی گر دوگانه در عمل به نحوی اجرا می شود که تداعی گر مثبت اثر بیشتری نسبت به تداعی گر منفی دارد. در واقع تجربۀ مثبت چندان خصوصیات مثبت بودن خود را از دست نمی دهد، در حالی که تجربۀ منفی از منفی بودن خود خارج می شود.
Comparative Deletion
حذف مقایسه ای
در حذف مقایسه ای با انجام مقایسه، بخشی از اطلاعات به ویژه مرتبط با فاعل یا مفعول حذف شده و فقط به صفت برتر یا صفت عالی تأکید می شود. کلماتی مانند بهتر، بدتر، کمتر، بیشتر، اولین، آخرین و غیره، واژه های مقایسه ای هستند و زمانی که در چارچوب الگوی حذف مقایسه ای به کار می روند، مشخص نیست که مقایسه ها با چه کسانی یا نسبت به چه چیزهایی انجام می شود.
Complex equivalence
معادل پیچیده
معادله پیچیده یکی از الگوهای زبانی است. این الگو متشکل از دو عبارت است که به یکدیگر ربط داده شده اند و یکی معادل دیگری است. این دو عبارت معمولاً توسط عبارت “بنابراین” یا از طریق افعالی مانند “به معنای این است”، “معلوم است”، “مشخص است” به هم ربط داده می شوند، اگرچه این کلمات یا افعال ممکن است در ساختار سطحی جمله وجود نداشته باشند. عنوان معادل پیچیده از آنجا ناشی می شود که دو عبارت به گونه ای به هم ربط پیدا می کنند که یکی به معنای دیگری است، در حالیکه این دو عبارت از نظر منطقی به هم ربطی ندارند.
Complex Metaphors
متافور پیچیده
ممکن است در یک جمله چندین کلمه و عبارت استعاره ای همزمان بیاید، که در این صورت نوع استعاره پیچیده تلقی می شود. به عنوان مثال: “متوسل شدن به خشم و عصبانیت شدید، مانند این است که قطعه ذغال داغی را به قصد پرتاب به سوی کسی در دست بگیرید، ولی تنها کسی که می سوزد خودتان هستید.” در اینجا شدت عصبانیت، داغ بودن ذغال، پرتاب کردن و سوختن، کلماتی هستند که جنبۀ استعاره ای دارند و در نتیجه اثر این جمله را برای شنونده افزایش می دهد.
Congruency
همخوانی
منظور از همخوانی، زمانی است که کلام، همگام و همسو با ارتباطات غیر کامی باشد و نا همخوانی، هنگامی است که ارتباطات کلامی و غیر کلامی باهم همسو نباشند. الگوی ارتباطی ان ال پی هرگونه ارتباط بین فردی را در مجموعه ای از کنش ها و واکنش ها و در چارچوب ارتباطات کلامی و غیر کلامی می بیند. بنابراین نشانه های فراوانی را می توان از طریق پیام های غیر کلامی، از جمله از طریق همخوانی یا نا همخوانی بین کلام و زبان بدن و لحن صدا، به دست آورد.
Contrast Frame
قالب تضاد یا تفاوت
قالب تضاد، یکی از قالب های مهم برنامه ریزی عصبی زبانی است که با توجه به تفاوت ها مورد ارزیابی قرار می گیرد. در ان ال پی، به استناد پیش فرض “تفاوت تفاوت ایجاد می کند”، تفاوت ها با یک دید مثبت نگریسته می شود. این قالب یکی از اصلی ترین قالب های ان ال پی است، زیرا تفاوت بین انسان ها و اینکه چگونه برخی افراد کارهای فوق العاده ای را در مقایسه با دیگران انجام می دهند، الگوی رفتاری چنین افرادی را مدل مطالعات خود قرار می دهد. برنامه ریزی عصبی و زبانی در اصل، ریشه در مدل سازی از رفتار دیگران دارد و این “دیگران” کسانی هستند که در زندگی به عنوان افراد موفق تلقی می شوند.
Conversational Postulate
قیاس منطقی
قیاس منطقی یکی از الگوهای زبانی است. این الگوی زبانی حالت التزامی و توانایی را دارد که معمولاٌ به صورت سؤال مطرح می شود و ضمن آنکه جمله در ظاهر سؤالی است، فرمانی را در خود دارد و فرد به محض شنیدن آن دست به اقدام می زند. در جمله ای مانند “آیا می توانی در را باز کنی؟” پاسخ به این سؤال به طور منطقی “آری” یا “خیر” است، در حالی که شنونده به محض شنیدن آن اقدام به باز کردن در می کند. این جمله، نمونۀ بارز ارتباط با ناخودآگاه فرد مخاطب است و او بدون اینکه متوجه شود دست به اقدام می زند.
….
Critical Submodality
نظام تجسمی تعیین کننده
نظام تجسمی تعیین کننده تجسم کیفی است که در صورت تغییر آن بیشترین تاثیر را کل تجربه ذهنی دارد. اصولا، تغییر بعضی از تجسم های کیفی تأثیری بر حالت درونی فرد ندارد یا اندک تأثیری دارد؛ در حالی که برخی دیگر از تجسم های کیفی اثری زیاد و حتی تعیین کننده دارند. اگرچه ساختار تجربی در ذهن از مجموعه ای از نظام های تجسمی کیفی، تصویر، صدا و حس تشکیل شده و هر یک از این نظام ها ویژگی های خاص خود را دارند، ولی تغییر در یکی از این ویژگی ها ممکن است اثرات زیادی بر کل تجربه داشته باشد. در ان ال پی این نظام کیفی را “تعیین کننده” می نامند.
نظام کیفی تعیین کننده می تواند در هر تجسمی وجود داشته باشد: هرقدر اندازه و روشنایی تصویر به ترتیب بزرگ تر و بیشتر باشد، اثر آن به همان میزان بیشتر است. بنابراین افزایش یا کاهش در میزان روشنایی و اندازه می تواند در میزان اثر گذاری تعیین کننده باشد. همچنین مکان تصویر نیز تعیین کننده است؛ اگر فاصلۀ تصویری را کم یا زیاد بکنید، با نزدیک کردن تصویر اثر آن بیشتر و با دور کردن آن اثرکمتر خواهد شد. ممکن است در یک تجربه کاهش صدایی که بلند است تعیین کننده باشد، در این صورت با کاهش صدا تغییر یا تأثیر مورد نظر را ایجاد می کند یا ممکن است خشن بودن صدای کسی در یک تجربه بر شما اثر منفی گذارد، بنابراین اگر صدای شخص را در ذهن آرام کنید، احساس تان نسبت به تجربه تغییر می کند و هر زمان که آن تجربه را به یاد می آورید، دیگر در شما احساس بد و ناخوشایندی وجود ندارد، حتی ممکن است تجربه ای که منفی بوده تبدیل به مثبت شود. ویژگی اصلی نظام کیفی “تعیین کننده” این است که تغییرات در آن، احساسی که فرد در ارتباط با همان تجربه دارد در کل تغیییر می دهد.